- یکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ۱۳:۵۴فرهنگی/هنریایسنا
گشتی در خاطرات «من زینب تو هستم»
کیفم را برداشتم و بدو بدو و از پلهها پایین رفتم. درست به موقع رسیدم، سعیدم را جلوی چشمم بیرون آوردند. حس عجیب در من شعله کشید. شدم همان خواهری که آرزو داشت توی عروسی برادرش شادی کند. دست و پایم میلرزید. با عجله نقلها را از کیفم درآوردم.
مشاهده خبر
خبر °۳۶۱
سایت خبری هوشمند